۱۳۹۲ اردیبهشت ۴, چهارشنبه

چوپان های خورشید

برای اولین بار احساس مور مور شدن بهم داست. مور مور شدن از صدا٫ حرکت٫ ژست و ... یک ادم نا آشنا. بارها شده آدمهایی دور و برم بودند که از اینجور عادت های مور مور شدن زیاد داشتند. و این حس همیشه آزای براشون بوده که کنترلش زمانبر و انرژی بر بوده. دوستی دارم که مدل دهن آدمها موقع حرف زدن براش خیلی مهمه و کسی که کمی ژستی در دهنش داشته باشه موقع حرف زدن که زیادی به چشم بیاد یا نا متداول براش باشه به راحتی میتونه تاثیر منفی روی دید و ارتباطش با اون ادم داشته باشه.صداهای ریزی که خیلی جاها شنیده میشن. مثلن کشیده شدن ناخن روی تخته کلاس یا صدای ماژیک روی کاغذ وقتی آخرای جوهرشه. یا صدای قلم وقتی نستعلیق مینویسی و به آخر کشیدگی کلمه میرسی. امروز صبح تو مسیر کارم وقتی سرم تو روزنامه صبح گرم بود و داشتم خبری رو در مورد تصویب ازدواج همجنسگرایان میخوندم ٫پسری که کنارم نشسته بود تند تند آدامس میجوید و با دهن کاملن بسته صدایی شبیه تمیز کردن شیشه میداد. اول که شنیدم روم رو بهش کردم و دیدم سخت داره چیزی رو در روزنامه یا مجله ای دنبال میکنه و دست از جویدن بر نمیداره. صدای قیژ قیژ له شدن ادامس روی دندون ِ سمت راستش هر لحظه بیشتر  واضح میشد .خواستم خودم رو کنترل کنم و سعی کنم صدا رو لابلای شلوغی حرکت ترم گم کنم ٫ اما فایده ای نداشت . صدا واضح تر و شفاف تر میشد و فک پسر تندتر میجوید. کم کم دردی رو در دندون میانیِ سریِ سمت راستم احساس کردم و ناخودآگاه دندونهام رو بهم فشار دادم و از این کار لذت بردم. شاید برای چند ثانیه صدا کم شد یا فک پسر خسته شد٫ به معنای واقعی احساس سبکی میکردم. ایستگاه بعد پیاده شد و حس کردم اکسیژن هوا برام بیشتر شد و چیزی در سرم و در جایی از بدنم و فک سمت راستم دیگه مورمور نشد.
از این حس ناراحت بودم.از اینکه چیزی که نمیدونم دلیلش چی بود در من پیدا شده بود و دنبال سابقه ای از این درد در خودم میگشتم.مثلن زمانی که مشغول جویدن بودم و آدامس روی دندونم سر میخورد و صدایی شبیه قیژ قیژ شیشه موقع پاک کردن شنیده باشم و همون موقع دندونم دچار تیر خفیفی از درد شده باشه٫ اما چیزی یادم نیومد.
این جور آزارهای ناخوداگاهانه برای همه ی ادمها شکل خودش رو داره.  برای بعضی ها هم بوی بدن قابل تحمل نیست.  انواع وسواس ها چه از نوع شدید و چه عادی اش هم در همین گروه بندی میتونه جای بگیره. همیشه از اینکه ادم بیخیالی بودم و چنین چیزهایی آزاری بهم نمیداند احساس سبکی میکردم اما حالا با شروع بعضی واکنشهای اینچنینی در خودم کم کم به این فکر میکنم که کاری برای حذفِ کامل این واکنش ها نمیشه کرد٫ یعنی بالقوه این تفاوت و واکنش به این تفاوت در همه ی افراد هست . در بعضی موارد زننده و بیمارگونه است و بعضی جاها سطحی و پیش پا افتاده اما همیشه هست و همیشه هم تاثیر مستقیم و غیر مستقیم خودش رو خواهد داشت. 
سال اولی که اینجا بودم تصور اینکه فردی در روز چندین بار به توالت بره و خودش رو نشوره ٫عذابِ فکری شده بود که مخصوصن در جاهای عمومی بیشتر میشد.  اما به مرور این واکنش حسی و متاثر از تفاوت شیوه ی زندگی کمرنگ شد برام. این تصور که من تمیز و سالم ام و دیگری کثیف و ناسالم ٫تنها از نوعی حسِ خودخواهی یا شاید ترس (بیشتر در مورد وسواس میتونم ترس رو بگم  ) میاد. ترس یا خودخواهی که همه جایی و بی مرزِ و تنها  و تنها با اموزش نه به معنای آموزش جهت برطرف کردن این حس که بیشتر آموزش برای مواجهه با این تفاوت ها قابل تحمل میتونه بشه. 
 مستندی که در سال ۱۹۸۸ ساخته شده در مورد قومی آفریقایی در نزدیکی مرز نیجریه .چوپانهای خورشید داستان مردمیِ که خودشون رو زیباترین مردم روی زمین معرفی میکنند.این مستند بی ربط یا باربط حتمن در این پست جایی برای خودش داره. در فیلم فستیوالی نشان داده میشه که در اون مردها خودشون رو آرایش میکنند و زنها اینبار به انتخاب دست میزنند. وقتی متعجب از قیافه های مردهای توی فیلم شده بودم٫ این حس بهم  دست داد که چقدر این تفاوت عجیبِ. کلمه ی دیگه ای براش نمیتونم بزارم ٫ مثلن عجیبِ خوب یا بد یا هر صفت دیگه ای . تنها میتونم بگم اونجایی که من از سفیدی دندون و چشمها و ژستهای اونها خندیدم یا حتی بدم اومد و فکر کردم چقدر مضحک یا ترسناک٫ همون موقع دلهایی لرزید و حس هایی تحریک شد.




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر